بازخوانی نقش عقل در فقه و اصول؛ محدودیت در عقل فقهی گستردگی در عقل اصول

1404-05-26

«حجت عقلی فقهی» بسیار محدود است و نقش اصلی عقل در قالب «حجت اصولی» مانند قاعده قبح عقاب بلابیان دیده می‌شود. بر پایه دیدگاه شیخ مفید، عقل بیشتر برای اثبات حجیت کتاب و سنت کاربرد دارد تا به‌عنوان دلیل اصولی مستقل.

آیت الله علی اکبر سیفی مازندرانی درس خارج اصول خود که در تاریخ ۲۳ شهرویرو ماه ۱۳۹۹ برگزار شد به موضوع «الحجج العقلیه» در دو بخش حجیت عقل اصولی و حجیت عقل فقهی پرداخت که در ادامه به مباحث حجت عقلی فقهی اشاره می شود.

این حجت واسطه در استنباط نیست، بلکه کارکرد آن تطبیق است. برای نمونه، حکم عقل به قبح ظلم؛ ظلم یک عملی است که از انسان صادر می شود. وقتی عقل حکم به قبح و استحقاق عقاب می کند از آن تلقی حرمت می شود و حجت بر حرمت ظلم است.

حجت فقهی در مواردی مانند قبح کذب و نصرت ظالم، یا حکم به حسن و لزوم عدل و اعانت مظلوم نمود پیدا می‌کند. هر یک از این عناوین افعالی هستند و فقه متکفل بیان احکام آنها است. در این‌جا عقل، حکم فعل را بیان می‌کند؛ یعنی یا قبیح است، یا لازم، یا مستحق عقاب و یا مستحق ثواب. در مقابل، حجت اصولی برای فعل خاصی حکم صادر نمی‌کند. برای مثال، قاعده «قبح عقاب بلا بیان» فی‌نفسه در سراسر فقه جاری است؛ در هر موردی که انسان نسبت به تکلیف دچار شک شود، چه در افعال عبادی نظیر طهارت، صلاة و حج، و چه در مواردی مانند احتیاط. در این موارد، فعل خاصی در نظر گرفته نمی‌شود و از همین‌رو از آن تعبیر به حجت اصولی شده است.

البته گفته شده ـ و سخنی صحیح نیز هست ـ که حجت عقلی فقهی بسیار محدود و معدود است؛ به این معنا که در فقه موارد اندکی وجود دارد که عقل مستقلاً حکم داشته باشد و فقیه به دلیل عقلی تمسک کند. عمده کاربرد عقل در فقه همان حجت عقلی اصولی است که در تمام ابواب فقه جریان دارد. برای نمونه، قبح ظلم، نصرت مظلوم، حرمت اعانه ظالم و نظایر آن. هرچند این موارد محدود است، اما در فقه وجود دارد و باید مورد بررسی دقیق و مفصل قرار گیرد.

برای مثال، در بحث وجوب تقلید، برخی به دلیل عقلی استناد کرده‌اند، و همچنین در بحث حصر تکلیف در تقلید، اجتهاد یا احتیاط. با این حال، این موارد ماهیت تفاوت میان حجیت عقلی و اصولی را تغییر نمی‌دهد.


عقل نظری

در حوزه عقل نظری، مسئله ملازمه میان وجوب مقدمه و وجوب ذی‌المقدمه مطرح است. چنانچه وجود ذی‌المقدمه متوقف بر وجود مقدمه باشد، یا فرض شود ذی‌المقدمه امری تکوینی است نمی‌توان گفت میان این دو ملازمه‌ای وجود ندارد. اگر عقل در عین اذعان به توقف تکوینی باز شدن درب بر کلید، بپذیرد که درب بدون کلید باز می‌شود، این امر تناقض خواهد بود. بدین‌ترتیب، مسئله تناقض از مباحث عقل نظری است و به عقل عملی ارتباطی ندارد.

همچنین، اگر اجتماع امر و نهی به اجتماع ضدین منجر شود، از احکام عقل نظری است. ازاین‌رو برخی مسائل اصولی نظیر امتناع اجتماع امر و نهی و یا وجوب مقدمه عند وجوب ذی‌المقدمه در نهایت مبتنی بر عقل نظری خواهند بود.

محقق اصفهانی در این زمینه تصریح می‌کند که «یفید قانوناً واقعیاً»؛ بدین معنا که این قانون واقعی، همان استحاله اجتماع یا ارتفاع نقیضین و یا استحاله اجتماع ضدین است که از احکام عقل نظری به شمار می‌آید. این قانون اگرچه واقعی است، اما در عین حال در مسائل اصولی نیز نقش ایفا می‌کند.

از این رو، عقل دخیل در اثبات مسائل اصولی، صرفاً عقل عملی نیست. قاعده‌هایی مانند قبح عقاب بلا بیان، قبح تأخیر بیان از وقت حاجت، و لزوم تحصیل فراغ یقینی از مصادیق عقل عملی هستند، اما منحصر به آن‌ها نیست. عقل نظری نیز در اثبات برخی مسائل اصولی دخیل است.

کلام شیخ مفید


شیخ مفید در این زمینه بیانی دارد که خلاصه آن چنین است: «اعلم‌ أن‌ أصول‌ الأحكام‌ الشرعية ثلاثة أشياء: كتاب اللَّه سبحانه و سنة نبيه صلى اللَّه عليه و آله و أقوال الأئمة الطاهرين من بعده صلوات اللَّه عليهم و سلامه».  حکم عقل راهی برای شناخت حجیت نصوص کتاب و سنت به شمار می‌رود. بدین معنا که حکم عقل واسطه اثبات حجیت کتاب و سنت است، نه آنکه خود به‌عنوان قاعده‌ای اصولی تلقی گردد.

مراد از اصول احکام شرعیه همان حجج احکام شرعیه است: ۱. کتاب، ۲. سنت نبی، ۳. اقوال ائمه علیهم‌السلام. بر این اساس، ایشان اصول احکام شرعی را کتاب و سنت می‌دانند. زیرا روایات نبی اکرم و ائمه طاهرین (ع) جملگی ذیل عنوان سنت قرار می‌گیرند؛ بنابراین، در نهایت به دو اصل کتاب و سنت بازمی‌گردد. 
ایشان در ادامه می‌افزایند: «و الطرق الموصلة إلى علم المشروع في هذه الأصول ثلاثة. أحدها العقل و هو السبيل إلى معرفة حجية القرآن و دلائل الأخبار». یعنی یکی از طرقی که ما را به این دو اصل (کتاب و سنت) می‌رساند، عقل است. به بیان دیگر، عقل راهی برای معرفت حجیت کتاب و سنت است و بدین‌وسیله حجیت آن‌ها اثبات می‌شود.

اما پرسش اینجاست که آیا می‌توان بر اساس این بیان عقل را جزء قواعد اصولی و یکی از ادله اصول دانست؟

پاسخ این است که خیر؛ این برداشت صحیح نیست. زیرا در اینجا حکم عقل حجت بر حجت است، نه حجت بر حکم. در واقع، کتاب و سنت ذاتاً حجت هستند، و عقل صرفاً حجیت آن‌ها را برای ما اثبات می‌کند.

تقریب این بیان در علم کلام چنین است: کتاب از جانب خدای متعال نازل شده و قول حکیم حجت است. پیامبر و امام نیز از جانب خداوند منصوب شده‌اند و معصوم هستند، بنابراین قول معصوم حجت است. اما باید دانست که این مباحث ذیل علم کلام جای می‌گیرند و به علم اصول مرتبط نمی‌شوند. اینکه ما بخواهیم حجیت خود کتاب را به وسیله حکم عقل اثبات کنیم، این قاعده اصولی نیست.

قاعده اصولی عبارت است از «قاعدة ممهده لتحصیل الحجة علی الحکم الشرعی الفرعی الکلی». حال آنکه در اینجا سخن از اثبات حجیت کتاب و سنت است که نهایتاً به اثبات حجت بر حجت منجر می‌شود و این از دایره قاعده اصولی خارج است.

قاعده اصولی باید به گونه‌ای باشد که پس از تحقق آن، حکم شرعی کلی مترتب گردد؛ به نحوی که فقیه بتواند به واسطه آن حکم شرعی را استنباط کند. برای نمونه، وقتی عقل حکم به قبح عقاب بلا بیان می‌کند، نتیجه آن برائت و جواز شرعی خواهد بود. یا اگر عقل حکم به احتیاط کند، نتیجه آن وجوب احتیاط است. این قبیل نتایج همگی در دایره قواعد اصولی قرار می‌گیرند. اما در بیان شیخ مفید، عقل صرفاً اثبات‌کننده حجیت کتاب است، نه منشأ استنباط حکم شرعی. بنابراین، این بیان نه قاعده اصولی به شمار می‌آید و نه حتی در موضوع علم اصول قرار می‌گیرد، بلکه داخل در حوزه علم کلام است.

شیخ مفید در ادامه می‌گوید: «و الثاني اللسان و هو السبيل إلى المعرفة بمعاني الكلام». مراد از «لسان» قواعد لفظی است. این نکته مورد پذیرش است، چراکه تمامی قواعد لفظی در اثبات صغریات کبریای حجیت ظواهر نقش دارند. از ابتدای کتاب کفایه تا انتها، به‌علاوه برخی مباحث الفاظ، همگی در تبیین همین صغریات دخیل‌اند و وظیفه آن‌ها روشن ساختن ظواهر خطابات شرعی است.

ایشان در ادامه تصریح می‌کند که مقصود از «کلام» همان آیات و روایات است؛ یعنی کتاب و سنت. کتاب و سنت نیازمند مدلول‌اند و مدلول آن‌ها نیز از طریق قواعد لفظی اثبات می‌شود. بنابراین، این قواعد می‌توانند زمینه‌ساز تحصیل حجت باشند. در واقع، مدلول کتاب همان حجت است و این قواعد در مقام اثبات آن نقش ایفا می‌کنند.

و در بخش پایانی می‌فرماید: «و ثالثها الأخبار و هي السبيل إلى إثبات أعيان الأصول من الكتاب و السنة و أقوال الأئمة عليهم السلام». اخبار وظیفه اثبات اعیان سنت را بر عهده دارند. به عنوان نمونه، وقتی سند روایت زراره ثابت و صحیح باشد، الفاظ آن روایت عین سنت محسوب می‌شوند. در مورد قرآن، نیازی به اثبات سند نیست، زیرا اعیان آن ثابت است و اخبار در این زمینه نقشی ندارند. با این حال، اخبار می‌توانند مراد از آیه شریفه را بیان کنند. در این مقام، اخبار نسبت به آیات همان نقشی را دارند که قواعد لفظی ایفا می‌کنند؛ یعنی تعیین مراد. اما نسبت به سنت، اخبار اعیان سنت را ثابت می‌سازند، زیرا سنت همان عین الفاظ نبی و امام است.
 

دیدگاه‌ها (0)


لینک‌های مفید

ارتباط با ما