
بررسی فقهی آتش بس در کلام رهبر انقلاب / از مشروعیت تا شروط مصلحت آمیز
1404-04-08
مقام معظم رهبری در درس خارج فقه به بررسی ابعاد فقهی "هدنه" یا قرارداد آتشبس در اسلام پرداختند. ایشان با استناد به آیات قرآن، روایات و دیدگاه فقهای شیعه، مشروعیت مشروط این نوع صلح موقت را تبیین کرده و بر لزوم وجود مصلحت در پذیرش آن تأکید کردند.

مقام معظم رهبری در درس خارج فقه خود به موضوع هدنه یا قرارداد ترک مخاصمه و آتش بس پرداخت که در ادامه به بخش نخست آن اشاره می شود.
تعریف هدنه
گاه، جنگ و جهاد به آتشبس منجر میشود که از آن در فقه به مهادنه و هدنه تعبیر میشود. این لغت در اصطلاح برای بیان صلح موقت میان مسلمانان و گروهی از کافران حربی بهکار میرود.
شیخ طوسی در مبسوط میگوید : «هدنه و مهادنه به یک معنا و عبارت است از کنار گذاشتن جنگ و رها کردن نبرد تا مدتی.» علامه حلی نیز در تذکره میگوید : «مهادنه، موادعه و معاهده واژههایی مترادف و عبارت است از کنار گذاشتن جنگ و رها کردن نبرد تا مدتی.» ایشان همین مطلب را در منتهی و نزدیک به آن را در تحریر و قواعد ذکر میکند؛ بنابراین حالت ناپایداری و گذرا بودن در معنا و تعریف هدنه اخذ شده است.
حکم هدنه
به اجماع مسلمانان، هدنه فی الجمله جایز است. مقصود از جواز در اینجا جواز به معنای اعم است که در برابر حرمت قرار میگیرد و شامل واجب و مکروه نیز میشود. قید فی الجمله نیز برای بیان این نکته است که این جواز مشروط به شروطی است که با فراهم نیامدن آنها هدنه حرام خواهد بود.
دلیل بر جواز هدنه، آیاتی از کتاب خدا است مانند: «الا الذین عاهدتم من المشرکین ثم لم ینقصوکم شیئا؛ یعنی مگر آن مشرکانی که با ایشان پیمان بستهاید و در پیمان خود کاستی نیاوردهاند.» و «الا الذین عاهدتم عند المسجدالحرام؛ یعنی مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید.» همچنین «الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم؛ کسانی که از آنان پیمان گرفتهای، آنگاه پیمان خود را میشکنند». همچنین خداوند متعال میفرماید : «و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی الله; یعنی اگر به صلح گراییدند، تو نیز به صلح بگرای و بر خدا توکل کن.» این آیه پذیرفتن صلح را در صورتی که دشمن بدان گرایش نشان دهد جایز میداند
گرچه معاهده اختصاص به هدنه و آتشبس ندارد، لیکن هدنه قدر متیقن آن بهشمار میرود.
گفتار امام علی(ع) در عهدنامه معروف خود به مالک اشتر، بر جواز صلح، دلالت دارد. ایشان میفرماید:
«ولاتدفعن صلحا دعاک الیه عدوک و لله فیه رضی، فان فی الصلح دعة لجنودک و راحة من همومک و امنا لبلادک؛ یعنی صلحی را که دشمن، تو را بدان میخواند و رضای خدا در آن است، رد مکن که مایه آسایش سپاهیانت، رهایی از دغدغههایت و ایمنی شهرهایت است».
سیره قطعی نبوی در باب پیمانهایی که با مشرکان، یهودیان و مسیحیان منعقد ساختند و مفاد همه آنها
ـ مستقیما و یا بالملازمه ـ به ترک جنگ و برقراری آتشبس و صلح موقت، مربوط است، گواه دیگری است بر جواز مهادنه با دشمن جنگی.
بنابراین دلایل این مساله بسیار روشن است و این که فقهای ما آن را از مسلمات بهشمار آورده و استدلال فراوانی بر آن نکردهاند، کار بسیار بهجایی به نظر میرسد.
لزوم مصلحت
جواز مهادنه مشروط به آن است که فیالجمله مصلحت داشته باشد. عقل به صراحتحکم میکند که این شرط مقتضای حکمت است. همچنین از مناسبتحکم و موضوع این شرط مستفاد میگردد. آیات و روایات بسیاری، به صراحت از مسلمانان میخواهند تا با دشمنان جهاد کنند و آنان را به قتال در راه خدا تشویق و در صورت ترک این فریضه آنان را سخت تهدید میکنند. سپس آیهای و یا آیاتی فرمان به پذیرش صلح میدهند. لذا در چنین وضعی نمیتوان مدعی شد که صلح در هر زمان اگرچه بدان نیازمند نباشیم و مصلحتی در آن نباشد و حتی مصلحت در ترک آن باشد، جایز است. زیرا لازمه این ادعا بیهوده بودن آن همه تاکید و تهدید و وعید است.
علاوه بر این، میتوان لزوم مصلحت را از آیاتی که ظاهرشان دال بر منع از مسالمت و مدارا و دوستی با دشمنان جنگی است، استنباط کرد. خداوند متعال میفرماید: «فلا تهنوا و تدعوا الی السلم و انتم الاعلون؛ یعنی در حالی که برتر هستید، سست مشوید و به صلح دعوت مکنید.» همچنین میفرماید: «انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم؛ جز این نیست که خداوند شما را از دوستی کردن با کسانی بازمیدارد که با شما در دین جنگیدهاند و از سرزمین خودتان بیرونتان راندهاند و بر بیرون راندنتان همدستی کردهاند.» نیز میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا لاتتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء تلقون الیهم بالمودة; یعنی ای کسانی که ایمان آوردهاید، دشمن مرا و دشمن خود را به دوستی مگیرید و[رشته] محبت به سوی آنان میفکنید.» و بسیاری آیات دیگر در این باب. بنابراین حاصل جمع ادله آن است که پذیرش صلح و یا پیشنهاد آن به دشمن، شرعا مشروط به وجود مصلحتی در آن است.
مصادیق مصلحت
این مصلحت منحصر به مواردی که فقهارحمةالله علیهم ذکر کردهاند از قبیل ضعف مسلمانان و ناتوانی آنها از ایستادگی در برابر کفار و امید مسلمان شدن کافران نمی باشد بلکه با توجه به شرایط خاص هر زمانی، میتوان مصالح دیگری در نظر گرفت و با توجه به آنها به صلح تن داد. مانند تبلیغ مثبت به سود نظام اسلامی به عنوان نظامی که به دشمنانش پیشنهاد صلح میکند، یا ترساندن دشمن دیگری که به دلیل درگیر بودن نظام اسلامی به جنگ، در آن طمع بسته است و میخواهد از این فرصت بهرهبرداری کند و مصالح دیگری که ولیامر در هر زمان و مکان آنها را تشخیص میدهد و طبق آنها عمل میکند.
ناگفته نماند که این مصالح ـ همچون مصادیق جهاد ـ مراتبی دارد و اهمیت آنها متفاوت است و نمیتوان دقیقا آنها را معین و منحصر دانست. بلکه امام است که در هر شرایطی تشخیص میدهد مصلحت در جهاد است، یا در صلح و با توجه به مهمتر بودن هر یک از این مصالح، موضوع مناسب را اتخاذ میکند و جنگ یا صلح را برمیگزیند.
بنابراین با فرض اینکه مصلحت مراتبی دارد و تن دادن به صلح در هر مرحلهای مشروط به آن است که در آن مرحله صلح مهمتر از عملیات جهادی باشد ناگزیر باید پذیرفت که گاه، هدنه واجب میشود. ـ چنانکه علامه حلی در قواعد بدان تصریح کرده و مرحوم صاحب جواهر آن را پسندیده است ـ زیرا مراتب رجحان، تابع مراتب اهمیت است و چه بسا اهمیت صلح و آرامش، به حدی برسد که، پذیرش آن واجب و تن زدن از آن حرام باشد.
لیکن ظاهر گفتار پارهای از فقها و گفتار صریح پارهای دیگر، آن است که هدنه هرگز به مرحله وجوب نمیرسد و در هیچحالی واجب نیست و همواره جایز است.
علامه حلی در منتهی و تذکره میفرماید: «و الهدنة لیست واجبة علی کل تقدیر، سواء کان بالمسلمین قوة او ضعف. لکنها جایزة؛ یعنی هدنه در هیچ صورتی واجب نیست، چه مسلمانان نیرومند باشند و چه ناتوان. لیکن جایز است»
محقق حلی نیز در شرایع میفرماید: «و هی جایزة اذا تضمنت مصلحة للمسلمین...; یعنی هدنه اگر دربردارنده مصلحتی برای مسلمانان باشد جایز است.» از ظاهر این گفتار برمیآید که هدنه در هیچ وضعی واجب نخواهد گشت، مگر آن که مقصود ایشان از جواز، معنای عام آن در برابر حرمت باشد که شامل وجوب نیز میشود.