
بررسی فقهی حکم ترور/ کفر یا شرک مجوز قتل و جنگ نیست
1404-06-22
اطلاق واژههایی چون «کفر» و «شرک» در متون دینی همواره فقهی نبوده، بلکه در حوزههای اخلاقی و اعتقادی نیز بهکار رفته است. حکم قتل مرتد یک حکم سیاسی است نه صرفاً فقهی. در تاریخ اسلام سابقه ندارد که قاضی حکم به اعدام کسی به دلیل ارتداد داده باشد

آیت الله احمد عابدی در نخستین جلسه از درس خارج «فقه جهاد» که 22 شهریور سال 1398 برگزار شد به موضوع ترور اشاره و در ادامه روایات وارده در این خصوص را بررسی کردند که در ادامه به آن اشاره می شود.
بحث اصلی این است که اساساً اندیشهی آدمکشی یا تفکر ترور از کجا نشأت میگیرد؟ آیا این قتلعامها و جنایتها محصول اندیشههای علمای شیعه است یا برخاسته از تفکرات وهابیت و سلفیان تکفیری؟ یا همچون صهیونیستهایی که در مسیحیت و یهودیت نفوذ کردهاند؟
متأسفانه در میان علمای خود ما نیز افرادی وجود دارند که به تعبیر رایج، آب به آسیاب دشمن میریزند. اشخاصی که در کتابهای خود مطالبی مینویسند و بدین وسیله دستاویزی برای دشمن فراهم میکنند. چنین افرادی کم نیستند، هرچند نباید اجازه داد که سخنان آنها موجب گمراهی شود؛ زیرا هم اشاعهی باطل است و هم زمینهی سوءاستفاده را فراهم میکند.
ترور و جایگاه آن در قرآن
بخش عمدهای از سورهی توبه به جنگ تبوک اختصاص دارد و شاید مفصلترین ماجرای قرآن است حتی از قصهی حضرت یوسف علیهالسلام، نیز مفصل تر است. در همین سوره، آیهی شریفهی «وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» آمده است که در سیاق آیات مربوط به جنگ تبوک قرار دارد.
ممکن است کسی چنین برداشت کند که واژهی «نفر» به معنای کوچ کردن برای جهاد است؛ اما این برداشت دقیقاً مطابق با آنچه در کتابهای «کفایه» و «رسائل» برای «نفر برای علم» و «نفر برای جهاد» آمده نیست. ممکن است آیه به این نکته اشاره داشته باشد که همانگونه که کوچ برای جهاد نظامی نوعی جهاد است، تلاش علمی و تحصیل نیز یک جهاد محسوب میشود. به همین دلیل، آیهای که دربارهی تحصیل علم است، در سیاق آیات جهاد آمده تا نشان دهد «درس خواندن» نیز نوعی جهاد است؛ همچنانکه جهاد نظامی، «جهاد عسکری» نامیده میشود، میتوان از «جهاد علمی» نیز سخن گفت.
شاهد این معنا، آیهی شریفهی «وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا» است که ضمیر «به» به قرآن بازمیگردد و نشان میدهد که «جهاد کبیر» همان جهاد علمی و تبلیغی است. این آیه مکی است و در مکه، جنگ نظامی ممنوع بوده است. بنابراین «جهاد کبیر» نمیتواند جهاد نظامی باشد، بلکه جهاد علمی و فرهنگی است.
از این رو میتوان گفت آیه به ما میآموزد که نباید تمام توان و سرمایه را صرف یک بُعد، مانند جنگ، کرد؛ بلکه باید در کنار آمادگی نظامی، به علم، اقتصاد و مسائل اجتماعی نیز پرداخت.
جهادهای مدنی
بر همین اساس، میتوان از «جهاد مدنی» سخن گفت: مانند جهاد در ساخت بیمارستان، جهاد در مسیر سلامت جامعه، جهاد علمی، جهاد اجتماعی همچون تسهیل ازدواج یا ایجاد شغل. این برداشت با بسیاری از روایات سازگار است. برای نمونه، هنگامی که فردی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله تقاضای شرکت در جهاد میکرد، آن حضرت میپرسید: «آیا پدر و مادرت زندهاند؟» پاسخ مثبت بود، پبامیر فرمود: «جهاد تو خدمت به آنهاست». این خود نمونهای از جهاد مدنی و اجتماعی است.
کفر یا شرک مجوز قتل و جنگ نیست
تأکید بنده در سال گذشته بر این نکته بود که هیچگاه دین نفرموده است که صرفاً به دلیل کفر یا شرک با کسی بجنگید. به بیان دیگر، کفر یا شرک مجوز قتل و جنگ نیست. قرآن کریم هنگامی که سخن از مشرک یا کافر در آیات جهاد به میان میآورد، مرادش پیمانشکنان است نه صرفاً هر کافری. سیرهی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز همین را نشان میدهد؛ چراکه آن حضرت در همهی جنگها دستور میدادند زنان، کودکان و پیران کشته نشوند؛ در حالی که آنان نیز کافر بودند. معنای این دستور این است که کفر به تنهایی مجوز قتل نیست.
در سورهی بقره نیز آمده است: «قاتِلُوا الَّذینَ یُقاتِلُونَکُم»؛ یعنی فقط با کسانی بجنگید که با شما میجنگند، نه با هر کافر یا مشرک. متأسفانه در برخی کتابهای فقهی، بهویژه شروحی همچون «شرح لمعه»، مطالبی وجود دارد که با سیرهی پیامبر اکرم و اهلبیت علیهمالسلام سازگار نیست. اهلبیت هیچگاه به صرف کفر، کسی را نکشتند؛ بلکه فقط با کسانی که علیه ایشان جنگیدند، به مقابله پرداختند.
برخی نوشتهاند که علمای شیعه اهل سنت را کافر دانسته و جنگ با آنها را واجب میشمارند. این سخن به کلی دروغ و تهمت است. علمای شیعه هرگز اهل سنت را کافر ندانستهاند. تنها استثنا، ناصبی ها هستند که دشمنی آشکار با اهلبیت دارند و حتی خود اهل سنت نیز ناصبی ها را کافر میدانند. بله، در فقه شیعه آمده است که ناصبی از یهود و نصارا نیز پلیدتر است، اما این به معنای وجوب قتل آنان نیست.
حکم ارتداد سیاسی است
حکم قتل مرتد یک حکم سیاسی است نه صرفاً فقهی. در تاریخ اسلام سابقه ندارد که قاضی حکم به اعدام کسی به دلیل ارتداد داده باشد. مواردی همچون سهروردی نیز به اتهام سیاسی، مانند جاسوسی برای صلیبیها، اعدام شدند نه صرفاً به سبب تغییر عقیده. در حقیقت، مرتدی که اعدام میشود کسی است که توطئهای علیه دین و جامعه اسلامی انجام داده باشد. همانند همهی کشورها که حکم توطئهگران مرگ است.
اگر در برخی روایات از «کفر اهل سنت» سخن رفته، مراد کفر در برابر ایمان است نه در برابر اسلام. به همین دلیل امام خمینی رحمهالله در «کتاب الطهارة» تصریح میکنند که اینگونه روایات باید توجیه شوند و کفر در این موارد به معنای عدم پذیرش ولایت است نه انکار توحید یا نبوت.
به طور کلی، واژههای «کفر»، «شرک»، «ایمان» و «نفاق» در قرآن و روایات دارای مراتب گوناگوناند. برای مثال، ریاکاری نوعی شرک اخلاقی شمرده شده است، اما این به معنای بتپرستی نیست. همینگونه، برخی گناهان مانند زنا یا ترک نماز در برخی روایات «کفر» خوانده شدهاند که مقصود از آن کفر اخلاقی یا عملی است نه کفر اعتقادی.
بنابراین باید میان مفاهیم فقهی، اخلاقی و اعتقادی تفاوت قائل شد. کفر فقهی همان انکار توحید یا نبوت است و موضوع احکام نجاست یا جنگ میباشد. اما کفر اخلاقی یا اعتقادی مراتب دیگری دارد و دلیلی بر نجاست یا وجوب جنگ نیست.
امام خمینی نیز تأکید کردهاند که روایاتی که ظاهر آنها تکفیر غیرشیعه است، مربوط به کفر در برابر ایمان است نه اسلام. و از این رو، اهل سنت مسلماناند و برادران ما محسوب میشوند. «وما ذكرناه هو المرتكز عند المتشرّعة، والمستفاد من الأدلّة، فما في بعض الروايات ممّا يوهم خلاف ذلك، لا بدّ من توجيهه... وبالجملة لا إشكال بحسب ارتكاز المتشرعة في مقابلة الكفر والاسلام وأن الكافر من لم يكن مسلما، ومن شأنه ذلك، فلا بد في تحصيل معنى الكفر من تحصيل مفهوم الاسلام حتى يتضح هو بمقابلته ... هذا مع ما تقدم من ارتكاز المتشرعة خلفا بعد سلف على إسلامهم. وأما الاخبار المتقدمة ونظائرها فمحمولة على بعض مراتب الكفر، فان الاسلام والايمان والشرك أطلقت في الكتاب والسنة بمعان مختلفة ولها مراتب متفاوتة ومدارج متكثرة، كما صرحت بها النصوص، ويظهر من التدبر في الآيات »
در «اصول کافی» بابی وجود دارد با عنوان «أدنَی الکفر و الشرک» که در آن نمونههای متعددی از کاربرد واژهی «کفر» آمده است. برای مثال، روایت میفرماید: غیر امامی کافر است؛ یا کسی که به نعمت خدا کفران ورزد، کافر است؛ یا کسی که بر روی نان پای بگذارد، کافر است. همچنین در روایت دیگری آمده است: تارک صلات کافر است، کسی که بر دین بدعتی بگذارد کافر است، زانی کافر است، شارب خمر کافر است، کسی که از شیطان پیروی کند کافر است، و حتی کسی که هستهی خرما را اشتباهاً کرم بخواند نیز کافر دانسته شده است.
بدیهی است که این موارد هر یک معنایی خاص دارند و به هیچوجه مراد از آنها کفر اعتقادی و فقهی نیست. برای نمونه، در روایتی دیگر آمده است: «من لقی الله و فی قلبه غیر الله فهو مشرک»؛ یعنی هر کس خدا را ملاقات کند در حالی که در دل او غیر خدا وجود دارد، مشرک است. روشن است که این شرک، شرک اخلاقی و معنوی است نه شرک اعتقادی.
از همینرو، کسانی که ظاهر این روایات را گرفته و نتیجهگیریهای نادرست کردهاند، در واقع دچار خلط میان حوزههای مختلف معرفتی شدهاند. نمیتوان آیات و روایات مربوط به معارف، اخلاق و فقه را یکسان دانست. هر یک جایگاه خود را دارد. امام خمینی رحمهالله نیز در همین زمینه تأکید کردهاند که این نوع روایاتِ مربوط به معارف، از سنخ روایات فقهی نیستند. خلط این دو حوزه موجب خطا در فهم دین میشود. « والانصاف أن سنخ هذه الروايات الواردة في المعارف غير سنخ ما وردت في الفقه، والخلط بين المقامين أوقعه فيما أوقعه، ولهذا أن صاحب الوسائل لم يورد تلك الروايات في أبواب النجاسات في جامعه، لانها أجنبية عن افادة الحكم الفقهي» برای مثال، صاحب «وسائل الشیعه» هرگز چنین روایاتی را در ابواب فقهی نجاسات نیاورده است. یعنی اگر روایتی میگوید تارک نماز کافر است، او آن را ذیل بحث کافر و نجاست نیاورده؛ زیرا به خوبی میدانسته که این کفر، کفر اخلاقی یا اعتقادی است نه فقهی. به همین دلیل، هنگامی که سخن از جنگ با «کفار و مشرکین» در قرآن و روایات میشود، باید دید که آیا مقصود کفر فقهی است یا کفر اخلاقی و معرفتی.
بنابراین اگر روایتی میگوید اهل سنت کافرند، بیتردید مراد، کفر فقهی و اصطلاحی نیست؛ بلکه معنای دیگری دارد. به همین دلیل است که علمای شیعه در طول تاریخ هرگز اهل سنت را کافر ندانستهاند و سیرهی عملی آنان معاشرت، همکاری و برادری با اهل سنت بوده است.
پس کسانی که بدون توجه به این تفاوتها، صرفاً ظاهر روایات را گرفته و اهل سنت را تکفیر کردهاند، در حقیقت به دین و وحدت اسلامی ضربه زدهاند؛ چه بسا برخی از این افراد ناآگاه و سادهدل بودهاند و برخی دیگر با قصد و غرض، این سخنان را مطرح کردهاند. در حالی که علمای بزرگی همچون امام خمینی و صدها عالم دیگر به صراحت تأکید کردهاند که اهل سنت مسلماناند و این روایات باید به درستی فهم و تفسیر شوند.
همچنین باید توجه داشت که الفاظی چون اسلام، ایمان، شرک و کفر در قرآن و سنت به معانی گوناگون و مراتب مختلف اطلاق شدهاند. برای نمونه، در روایات فراوانی آمده است که «ریاکننده مشرک است». آیا این به معنای آن است که ریاکار بتپرست یا دوخدایی است؟ قطعاً خیر؛ بلکه مقصود شرک اخلاقی است.
از این رو، اگر در روایتی آمده است که «اهل سنت کافرند»، بیتردید منظور کفر اصطلاحی فقهی نیست، بلکه باید آن را به معنای دیگری ــ همچون کفر در برابر ایمان یا کفر اخلاقی ــ تفسیر کرد.
به همین دلیل، علمای بزرگی همچون امام خمینی رحمهالله و بسیاری دیگر از مراجع تصریح کردهاند که این دسته از روایات، ناظر به کفر اصطلاحی فقهی نیستند. و اگر کسی ظاهر این روایات را بگیرد و بدون دقت در سیاق و مراتب معنایی، به تکفیر اهل سنت حکم کند، مرتکب خطایی بزرگ شده است. این خطا یا ناشی از ناآگاهی است یا برخاسته از اغراض خاص، و در هر دو صورت، موجب ضربه به دین و وحدت اسلامی خواهد شد.