بررسی مبانی و اقسام سکولاریسم در تقابل با نظام‌سازی اسلامی

1404-08-05

آیت‌الله محمدحسین ملک‌زاده در دومین جلسه از درس خارج «اصول نظام‌سازی اسلامی» که در سال ۱۳۹۴ در مدرسه مبارکه فیضیه برگزار شد، با تشریح اقسام سکولاریسم در حوزه‌های تکوین و تشریع، تأکید کرد: ریشه‌های نظری سکولاریسم در جدایی دین از عرصه‌های اجتماعی و قانون‌گذاری، مهم‌ترین مانع در مسیر تحقق نظام‌سازی اسلامی به شمار می‌آید.

آیت الله محمد حسین ملک‌زاده در دومین جلسه از درس خارج «اصول نظام‌سازی اسلامی» که در سال 1394 مدرسه مبارکه فیضیه برگزار شد بیان داشت:


در بحث پیشین به بیان تساوق عدم وجود نظام‌های اسلامی و یا عدم التزام به آنها با سکولاریسم، نتیجه عینی و تاریخیِ عدم نظام‌سازی اسلامی، نوع تقابل سکولاریسم و نظام‌سازی اسلامی، و بیان اقسام، انواع و سطوح عُرفی‌گرایی و سکولاریسم - به عنوان امری که در تقابل جدّی با نظام‌سازیِ اسلامی قرار دارد - پرداختیم و درباره سکولاریسم ناظر به حوزه تکوین توضیحاتی مطرح گردید. و اما ادامه بحث:

سکولاریسم در حوزه تشریع و اقسام آن


همچنان‌که گفته شد سکولاریسم تشریعی یا سکولاریسم در حوزه تشریع به دو قِسمِ طلق و مقیّد تقسیم می‌گردد و سکولاریسم تشریعیِ طلق و فراگیر (بدون محدودیّت) نیز به نوبه خود، قابل دسته‌بندی و تقسیم‌بندی به دو سطح است:
یک، سکولاریسم تشریعیِ طلق در مقام نظر؛
دو، سکولاریسم تشریعیِ طلق در مقام عمل و اقدام. 


سکولاریسم تشریعیِ طلقِ نظری و در مقام نظر عبارت است از: «جدا انگاری دین از ساحت‌های اجتماعی زندگی بشر». از همین تعبیر «جدا انگاری» روشن می‌شود که در اینجا سخن از یک باور و اعتقاد و یک دیدگاه تئوریک و علمی است که به وسیله عده‌ای از نظریه پردازان و در قالب بحث‌های نظری و آکادمیک طرح می‌گردد.


اما سکولاریسم تشریعیِ طلقِ عملی و در مقام عمل عبارت است از: «جداسازی دین و آموزه‌های دینی از ساحت‌های اجتماعی زندگی بشر همچون سیاست، اقتصاد و...». طبیعتاً جداسازی آموزه‌های دینی از ساحت‌های اجتماعی زندگی در دو سطح خُرد و کلان، قابل انجام است. اما روشن است که در اینجا از سطح خُرد، سخن نمی‌گوییم، بلکه سخن از سطح کلان است که ناظر به اقدام دولت‌ها و حکومت‌ها و بر اساس قانون اساسی کشورها است.


در حال حاضر کشورهای زیادی در دنیا وجود دارند که تأکید بر سکولاریسم به عنوان یک اصل مهم در قانون اساسی‌شان آمده است. در قانون اساسیِ بسیاری از کشورهای اروپایی و حتی بعضی از کشورهای مسلمان‌نشین که در همین منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا، که به اصطلاحِ مستکبران و استعمارگرانِ غربی، خاورمیانه نامیده می‌شود، قرار دارند نیز به روشنی بر لائیسیته (Laicite) یا سکولاریته تأکید شده است.


در خور اشاره است که لائیسم و سکولاریسم، هر دو به یک معنا به کار می‌روند و به لحاظ سیاسی و حقوقی، چه حکومتی لائیک نامیده شود و چه این‌که به حکومت سکولار نام‌بردار گردد - بی‌هیچ تفاوتی - در مقابل حکومت دینی قرار دارد. تنها نکته‌ای که در تفاوت میان این دو واژه می‌توان ذکر کرد این است که عملاً و به لحاظ رواجِ به کارگیری، کلمه لائیک و لائیسیته، بیشتر در کشورها و مناطق کاتولیک‌نشین – همانند فرانسه – شیوع یافته و کلمه سکولار و سکولاریسم، بیشتر در کشورها و سرزمین‌های پروتستان‌نشین – همچون بریتانیا – رواج پیدا کرده است.


نکته دیگری که ذکر آن بی‌مناسبت نیست این است که اصطلاح سکولاریته و یا لائیسیته در قانون اساسی کشورهای مختلف به دو صورت معنا و تفسیر می‌شود. یک تفسیرش عبارت است از ضدیت و مخالفت حکومت با دین؛ همانند لائیسیته در قانون اساسی ترکیه. و یک تفسیر ملایم‌تر که عبارت است از بی‌تفاوتی حکومت نسبت به دین. یعنی حکومت نسبت به دین و تعالیم دینی، خنثی و بی‌تفاوت است، به آن نمی‌پردازد و آن را در امور و شؤون حکومتی لحاظ نمی‌کند. این تفسیر ملایم از لائیسیته، به طور مثال در قانون اساسی فرانسه آمده است. گرچه فرانسوی‌ها هم در مقاطع گوناگون و در موضع‌گیری نسبت به امور متعدد و از جمله در مبارزه با حجاب، به عنوان یک نماد و رفتار دینی که هم برای مسلمانان و هم برای روحانیون و راهبه‌های مسیحی مورد احترام است، نشان دادند که آنها هم به وقتش آمادگی لازم برای اقدام عملی و خشن در مخالفت و ضدّیت با دین را دارند. گرچه همین نوع رفتار حکومت فرانسه که در مغایرت با قانون اساسیِ خودشان است بحث‌های حقوقی زیادی را در دنیا و به خصوص در خود فرانسه به راه انداخت.

سکولاریسم در حوزه تکوین، زیربنای سکولاریسم تشریعیِ طِلق


آن‌چه بیشتر مورد توجه نویسندگان و پژوهشگران قرار می‌گیرد و به نقد و بررسی آن می‌پردازند، سکولاریسم و لائیسم در عرصه تشریع است. و معمولاً از سکولاریسم در حوزه تکوین غفلت می‌شود. در حالی که چه بسا نگاه سکولاریستی در حوزه تکوین به مراتب مهم‌تر، خطرناک‌تر و ریشه‌ای‌تر از سکولاریسم تشریعی باشد. حتی می‌توان مدّعی شد کسانی که به نحو طلق، کلّی و فراگیر، قائل به سکولاریسم تشریعی هستند – اعمّ از آن‌که از اساس، منکر وجود خدا و خالق هستی باشند یا آن‌که به یک خدای دست‌بسته و محدود ایمان داشته باشند – خودآگاه و یا ناخودآگاه به سکولاریسم تکوینی نیز معتقدند و در حقیقت، سکولاریسم تکوینی سنگ بنای اندیشه سکولاریستیِ آنها در پهنه تشریع و مقدّم بر آن است.

تقدّم توحید تکوینی بر توحید تشریعی


همان گونه که پیشتر نیز گفتیم اومانیسم و انسان‌محوری که مادرِ سکولاریسم و لائیسم است در مقابل اعتقاد به توحید و خدامحوری قرار دارد. و همان طور که سکولاریسم و باور نسبت به آن در عرصه تکوین و تکوینیات می‌تواند به مثابه زیربنای سکولاریسم در عرصه تشریع تلقّی شود، ملاحظه می‌کنیم که در مراتب توحید نیز، باور به توحید و خدامحوری در حوزه تکوین و در امور تکوینی بر توحید تشریعی، تقدّم رُتبی دارد و زیربنای مستحکمِ آن به شمار می‌رود.


توحید خالقیّت، توحید مالکیت، توحید افعالی و توحید ربوبیّت از جمله مراتب توحید هستند که در امور تکوینیِ هستی با آنها مواجه هستیم. البته توحید ربوبیت، جنبه تشریعی هم دارد، اما به هر حال پس از این مراتب است که نوبت به توحید تشریعی می‌رسد. یعنی خداوندی که خالق، صانع و آفریدگار هستی است، همه چیز و همه کس، متعلّق به او و مِلک او می‌باشد، سر سلسله علل طولی بوده، همه امور و افعال در عالم به او نسبت داده می‌شود و قوانین و سنّت‌های او در همه عوالم وجود، حکم‌رانی و نقش‌آفرینی می‌کنند، و ربّ، مربّی و پروردگار هستی است و جهان و جهانیان تحت پرورش و تربیت او قرار دارند، چنین خدایی، قانون‌گذاری و تشریع هم کرده است و برنامه جامعی را برای خوشبختی، کامیابی و تعالیِ انسان در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی در این دنیا و دستیابی به رستگاری و سعادت ابدیِ وی فرستاده است که با عنوان دین و شریعت خوانده می‌شود.

سکولاریسم تشریعیِ مقیّد


بخشی از مسلمانان و شیعیان به نوعی از سکولاریسم تشریعی معتقد هستند که ظاهراً در اعتقاد به سکولاریسم تکوینی ریشه ندارد. همچنین این سکولاریسم تشریعی از نوع طِلق و فراگیر هم نیست چراکه حدّاقل از سه جهت مقیّد و محدود است:
اولاً، مقیّد به مقام اثبات است؛
ثانیاً، محدود به عرصه سیاست است؛
ثالثاً، مختصّ دوران غیبت معصوم (ع) می‌باشد.


توضیح آن که، یکی از جریانات فکری، عقیدتی و فقهی در میان پیروان مذهب اهل بیت (ع) عبارت است از جریانی که به رغم اعتقاد داشتن به این حقیقت که قوانین الهی و شریعت اسلامی در مقام ثبوت و در نفس الامر، تمامیِ جنبه‌های فردی، خانوادگی و اجتماعیِ حیات بشر را شامل می‌شود و برای اداره فرد و جامعه برنامه و چارچوب دارد ولی معتقد است که این شمول و فراگیری در مقام اثبات و در حین تطبیق در عالَم خارج، با محدودیّت‌ها و تقیّداتی مواجه می‌شود؛ زیرا از دید این جریان، نظام‌سازیِ اسلامی در پهنه سیاست، تشکیل حکومت اسلامی و به دست گرفتن قدرت سیاسی در جامعه اسلامی از اختصاصات پیامبر (ص) و امامان دوازده‌گانه است و تنها به وسیله آنان مشروع می‌باشد. بر این اساس هر گونه تلاش برای تأسیس یک نظام سیاسی بر مبنای آموزه‌های اسلامی در عصر غیبت معصومین (ع)، تلاشی عبث و بی‌فایده، بلکه تلاشی در جهت اقدام به کاری نادرست و نامشروع است.


نظریه‌پردازانِ این جریان ضمن اکتفا به فقه فردی و پافشاری بر سه اصلِ صبر، انتظار و تقیّه مطلقه، دست کم در زمینه سیاست و حکومت، پیروان و مقلّدان خویش را به انفعال، انظلام و عدم قیام و اقدام – و لو آن‌که شرایطش مهیّا باشد – تا هنگام ظهور حضرت بقیّت الله الاعظم (عج) دعوت می‌نمایند.


اگر چه این‌جا مجالی برای نقد و بررسی کاملِ افکار و آراء این جریانِ عقیدتی و فقهی نیست، امّا یکی از نکات مهمّی که درباره این جریان، ذهن را به خود مشغول می‌سازد و به بحث حاضر نیز مرتبط می‌باشد این است که علی الظاهر، اصحاب این جریان، تنها بر عدم نظام‌سازیِ سیاسی به وسیله فقها در دوران غیبت، تصریح و تأکید می‌کنند و اسمی از نپرداختن به نظام‌های دیگر همچون نظام اقتصادی و غیره به میان نمی‌آورند، امّا به راستی آیا می‌توان در مقام عمل، بدون نظام‌سازیِ اسلامی در عرصه سیاست و بدون تأسیس حکومت اسلامی، به نظام‌سازی اسلامی در عرصه اقتصاد، فرهنگ و اجتماع پرداخت و آن نظام‌ها را به مبنای حرکت و کنش جامعه بدل نمود؟ و آیا سکولاریسم و عُرفی‌سازیِ سیاسی در عصر غیبت، عملاً و بالنتیجه، مساوق با سکولاریسم و عرفی‌سازی در همه عرصه‌ها نیست؟.


این همه، افزون بر این واقعیت است که گاهی عدم تشکیل حکومت اسلامی و یا لااقل، عدم قیام و تلاش برای انقلاب، حتی دینداری را در عرصه فردی نیز با اختلال جدّی مواجه می‌سازد تا آنجا که مسلمین نه فقط از حضور دین و تعالیم دینی در ساحت‌های اجتماعیِ زندگی خویش محروم می‌گردند بلکه توانایی خود را برای حفظ اصول و فروع صحیح دینشان و لو در خلوت خویش و به صورت انفرادی و خصوصی نیز از دست می‌دهند؛ وضعیتی که به طور مثال، در صورت عدم قیام امام حسین (ع)، می‌رفت تا در ظلّ حکومت یزید بن معاویه به وقوع بپیوندد.
 

دیدگاه‌ها (0)


لینک‌های مفید

ارتباط با ما