نظام سرمايه‏‌دارى برآيند قوانين علمى نيست

1404-06-24

سرمایه‌داری را نمی‌توان برآمده از قوانین علمی اقتصاد دانست؛ این مکتب بیش از آن‌که ریشه در تبیین‌های علمی داشته باشد، بر بنیاد ارزش‌های اخلاقی و عملی خاص استوار است و از همین رو، داوری درباره آن باید بر اساس همان معیارها صورت گیرد.

حجت الاسلام و المسلمین معصومی نیا در درسی با عنوان «اندیشه اقتصادی شهید صدر» بیان داشت:

در سپیده‌دم تاريخ علم اقتصاد، آنگاه كه پيش‏كسوتان اقتصاد طبيعى كلاسيك، دانه‏هاى اين علم را مى‏كاشتند و پايه‏هاى نخستين آن را مى‏گذاشتند، دو طرز تفكر بر انديشه اقتصادى حكم‏فرما گشت:

1- همان‏گونه كه پديده‏هاى گوناگون هستى بر اساس نيروهاى مختلف طبيعى جريان دارند، زندگى اقتصادى نيز بر اساس نيروهاى طبيعى تعریف‌شده‌ای كه بر وضعيت اقتصادى جامعه اثرگذار می باشند حركت مى‏كند. وظيفه علم در برابر اين نيروهاى چيره بر زندگى اقتصادى آن است كه قوانين كلى و قواعد اساسى آن‏ها را كه شايستگى تفسير رويدادها و پديده‏هاى گوناگون اقتصادى را دارند كشف نمايد.

2- قوانينى كه كشف آن‏ها بر علم اقتصاد واجب است، چنانچه در فضايى آزاد به کار گرفته شوند و امكان برخوردارى از آزادى ‏هاى سرمايه‌‏دارى يعنى آزادى تملك، بهره‏‌بردارى و مصرف، براى همه افراد جامعه فراهم گردد، سعادت بشرى تضمين خواهد شد.

طرز تفكر نخست، بذر جنبه علمى اقتصاد سرمايه‌‏دارى و نگرش دوم، بذر جنبه مكتبى آن را افشاند. در ابتدا، اين دو طرز تفكر يا اين دو بذر، پيوندى سخت‏ با يكديگر داشتند تا آنجا كه براى انديشمندان اقتصادى در آن روزگار، اين گمان پيش آمده بود كه محدود كردن آزادى‏‌هاى افراد و دخالت دولت در كارهاى اقتصادى، به معنى رويارويى با طبيعت و قوانينى است كه آسايش انسان و حل همه مشكلات او را بر عهده دارند ... . بنابراين نگرش، هر كوششى در جهت از بين بردن بخشى از آزادى‌‏هاى سرمايه‏‌دارى، جنايتى در حق قوانين عادلانه طبيعى به‏ شمار مى‌‏آمد.

آنان سرانجام به اين باور رسيدند كه خود اين قوانين سودمند، مكتب سرمايه‏‌دارى را تحميل خواهند كرد و جامعه را ناگزير خواهند ساخت كه آزادى‏‌هاى سرمايه‏‌دارى را تضمين نمايد. امروزه اين طرز تفكر بسيار خنده‌‏آور و كودكانه به نظر مى‌‏رسد؛ زيرا تخلف از يك قانون طبيعى علمى، به معنى ارتكاب جنايتى در حق آن قانون نيست؛ بلكه نادرستى خود آن قانون را به اثبات مى‏رساند و صفت علمى بودن و عينى بودن را از آن مى‏‌گيرد؛ زيرا قوانين طبيعى، با فراهم بودن شرايط و زمينه‏‌هاى مورد نيازشان، هرگز تخلف نمى‏‌ورزند، بلكه اين شرايط و اوضاع است كه گاه دگرگون مى‏‌شود؛ بنابراين، نادرست خواهد بود.

اگر آزادى‏‌هاى سرمايه‏‌دارى را نمايانگر قوانين طبيعى به شمار آوريم و مخالفت با آن‏ها را جنايتى در حق آن قوانين محسوب داريم. پس قوانين طبيعى اقتصاد، در هر حالت و با هر تفاوتى در ميزان برخوردارى افراد از آزادى در زمينه‌‏هاى تملك، بهره‌‏بردارى و مصرف، به کار خود ادامه مى‌‏دهند و از حركت باز نمى‌‏ايستند. تنها چيزى كه روى مى‏‌دهد آن است كه در اثر تغيير اوضاع و شرايطى كه اين قوانين در سايه آن‏ها عمل مى‏‌كنند، موارد تأثيرپذير از اين قوانين دست‏خوش تفاوت مى‏‌گردند؛ همان‏گونه كه قوانين فيزيك نيز در اثر تفاوت اوضاع و شرايط، آثار و نتايج متفاوتى به بار مى‌‏آورند.

بنابراين، لازم است كه آزادى‌‏هاى سرمايه‏‌دارى مورد بررسى قرار گيرند، اما نه به عنوان يك سلسله ضرورت‏هاى علمى- كه از نظر طرفداران سرمايه‌‏دارى، توسط قوانين طبيعى حتميت مى‏‌يابند تا از اين رهگذر نشان علمى به آن‏ها داده شود- بلكه‏ بايد بر اساس ميزان توانايى آن‏ها در فراهم ساختن خوشبختى و كرامت براى انسان و ارزش‏ها و اهداف والا براى جامعه به ارزيابى آن‏ها پرداخت؛ و اين همان اساسى است كه اقتصاددانان، در ادامه بررسى‏‌هايشان نسبت به مكتب سرمايه‌‏دارى از آن پيروى نمودند.

در پرتو آنچه گفته شد، مى‌‏توان فرق جوهرى ميان ماركسيسم و سرمايه‏‌دارى را دريافت؛ زيرا همان‏گونه كه پیش‌تر گفتيم، پيوند ميان جنبه علمى و جنبه مكتبى، در ماركسيسم و سرمايه‏‌دارى، با يكديگر تفاوت اساسى دارد؛ مكتب ماركسيسم كه در سوسياليسم و كمونيسم جلوه‏‌گر است، نتيجه گريزناپذير قوانين ماترياليسم تاريخى به شمار مى‏‌آيد كه از ديدگاه ماركسيسم، نمايانگر قوانين طبيعى تاريخ است. بنابراين، اگر ماترياليسم تاريخى در تفسير تاريخ راه درست را پيموده باشد، مى‏‌تواند جنبه مكتبى ماركسيسم را به اثبات برساند. به همين جهت، بررسى جنبه علمى ماركسيسم، پاي‌ه‏اى براى بررسى جنبه مكتبى و شرطى ضرورى براى داورى در مورد آن است. پژوهشگرى كه درباره نظام‏ها به تحقيق مى‏‌پردازد، نمى‏‌تواند سوسياليسم و كمونيسم را به صورتى جدا از پايه علمى آن‏ها- يعنى ماترياليسم تاريخي- مورد ارزيابى قرار دهد.

ولى مكتب سرمايه‏‌دارى، نتيجه علم اقتصادى كه توسط طرفداران سرمايه‏دارى پى‌‏ريزى شده باشد نيست؛ سرنوشت آن هم به ميزان موفقيت جنبه علمى سرمايه‏‌دارى در تفسير واقعيت عينى بستگى ندارد. شالوده‏اى كه سرمايه‏‌دارى بر آن استوار گشته است، يك سلسله ارزش‏ها و انديشه‏‌هاى اخلاقى و عملى ويژه است كه بايد همان‏ها معيار داورى درباره مكتب سرمايه‏‌دارى به شمار آيند.

به اين ترتيب، روشن مى‌‏شود كه ما - به‌ ‏عنوان كسانى كه نظام اقتصادى ديگرى غير از سرمايه‌‏دارى و كمونيسم را قبول داريم- داراى مواضع متفاوتى در برابر اين دو مكتب هستيم. در مورد ماركسيسم، ما در برابر مكتبى اقتصادى قرار داريم كه گمان مى‌‏برد بر قوانين علم تاريخ (ماترياليسم تاريخى) پى‌‏ريزى گشته است، بدين‏ روى، در ارزيابى آن چاره‏اى جز اين نداريم كه نخست به مطالعه و كاوش در آن قوانين علمى مورد ادعا بپردازيم. به همين خاطر بود كه ابتدا به سراغ برداشت‏ها و مراحل ماترياليسم تاريخى رفتيم تا راه را براى صدور حكم درباره خود مكتب ماركسيستى بگشاييم.

اما در مورد موضع ما نسبت به نظام سرمايه‏‌دارى يا آزادى‏‌هاى سرمايه‏‌دارى؛ ما با مكتبى روبه‌‏رو هستيم كه موجوديت خود را از قوانين علمى نگرفته است تا مطالعه و دقت در آن قوانين، يگانه راه ضرورى براى بررسى آن باشد، مكتبى در برابر ما قرار دارد كه موجوديت خود را از معيارهاى اخلاقى و عملى معينى به دست آورده است. به همين جهت، درباره جنبه علمى سرمايه‏‌دارى، تنها به اندازه‏اى سخن خواهيم گفت كه روشن سازد جنبه مكتبى سرمايه‏‌دارى، برآيند حتمى جنبه علمى آن نيست و نشان علمى به همراه ندارد؛ سپس بر مبناى انديشه‌‏هاى عملى و ارزش‏هاى اخلاقى ويژه‏اى كه نظام سرمايه‌‏دارى بر آن‏ها استوار گشته است، به مطالعه اين مكتب مى‏‌پردازيم.

بنابراين، اگر چه بررسى نظام سرمايه‌‏دارى به مقدارى بحث علمى نيازمند است، اما نقش بحث علمى در اين بررسى، كاملاً با نقش آن در بررسى مكتب ماركسيسم تفاوت دارد؛ زيرا همان‏گونه كه گذشت، تنها بحث علمى پيرامون قوانين ماترياليسم تاريخى است كه مى‌‏تواند حكم نهايى را درباره مكتب ماركسيسم صادر نمايد؛ اما بحث علمى در زمينه نقد مكتب سرمايه‏‌دارى، بالاترين مرجع براى داورى در مورد آن نيست؛ چرا كه اين مكتب، خود مدعى داشتن نشان علمى نيست.

تنها كارى كه از بحث علمى برمى‏‌آيد، آن است كه كمك مى‌‏كند تا برداشتى كامل درباره نتايج واقعى (عينى) پديد آمده از سوى سرمايه‌‏دارى، در صحنه اجتماع، به دست آيد و نوع گرايش‏هايى كه قوانين حركت اقتصادى در سايه سرمايه‏‌دارى دارند، مشخص شود تا اين نتايج و گرايش‏هايى كه در اثر پياده شدن‏ نظام سرمايه‌‏دارى پديد مى‌‏آيد، با معيارهاى اخلاقى و انديشه‏‌هاى عملى مورد اعتقاد پژوهشگر سنجيده شود. بنابراين، وظيفه تحقيق علمى در مطالعه مكتب سرمايه‏‌دارى، به دست دادن تصويرى كامل از واقعيت جامعه سرمايه‏‌دارى است تا بتوانيم آن تصوير را با معيارهاى عملى خاص مورد سنجش قرار دهيم؛ اما اثبات گريزناپذيرى نظام سرمايه‏‌دارى يا بر خطا بودن آن، وظيفه بحث علمى نيست.

بسيار اشتباه است كه پژوهشگرى، نظام سرمايه‌‏دارى را به مثابه يك حقيقت علمى يا بخشى از علم اقتصاد سياسى از دانشمندان اين مكتب فرا بگيرد و ميان جايگاه علمى و جايگاه مكتبى آن اقتصاددانان فرقى نگذارد. براى مثال، هنگامى كه اقتصاددانان حكم مى‏‌دهند كه فراهم آمدن آزادى‌‏هاى سرمايه‏‌دارى، خير و سعادت همگان را به همراه خواهد آورد، آنان گمان مى‏‌برند كه اين يك نظر علمى است يا بر يك قانون علمى تكيه دارد، مانند اين قانون كه مى‌‏گويد «افزايش عرضه، باعث كاهش قيمت مى‌‏شود»؛ در صورتى كه اين قانون، يك تفسير علمى براى نوسان قيمت در بازار است؛ اما حكم پيشين در مورد آزادى‏‌هاى سرمايه‌‏دارى، يك حكم مكتبى است كه از سوى هواخواهان اين مكتب صادر گشته و برآمده از ارزش‏ها و انديشه‏‌هاى اخلاقى و عملى خاصى است كه آن‏ها را باور دارند. بنابراين، درستى قانون مزبور يا قوانين علمى ديگر، به معنى درستى اين حكم مكتبى نيست؛ بلكه درستى اين حكم، بسته به درستى ارزش‏ها و انديشه‏‌هايى است كه پايه‌‏هاى آن را تشكيل مى‏‌دهند.
 

دیدگاه‌ها (0)


لینک‌های مفید

ارتباط با ما